زندگی نامه عسجدی مروزی شاعر دوران غزنویان زندگی نامه عسجدی مروزی + نمونه اشعار


			
		زندگی نامه عسجدی مروزی شاعر دوران غزنویان
		زندگی نامه عسجدی مروزی + نمونه اشعار
0
عسجدی مروزی شاعر    عسجدی مروزی شاعر ایرانی قرن 4 و 5 هجری در دوران غزنویان است...



عسجدی مروزی شاعر 

 

عسجدی مروزی شاعر ایرانی قرن 4 و 5 هجری در دوران غزنویان است که اشعار کمی از او بر جای مانده است. 

عبدالعزیز پسر منصور که به نام عَسجَدی مروزی معروف است ، شاعر ایرانی قرن 4 – 5 هجری در دوران غزنویان بوده است. او از شاعران دربار سلطان محمو غزنوی بوده و به احتمال زیاد بعد از مرگ سلطان محمود در دربار پسرش سلطان مسعود غزنوی و بعد از آن در دربار پسر سلطان مسعود ، سلطان مودود غزنوی نیز حضور داشته است و اشعاری در مدح ان ها سروده است. 

 

عسجدی بعد از فتح سومنات به دست سلطان محمود ، قصیده ای برای تبریک این فتح سروده است که در کتاب های تراجم ، ثبت شده و به شهرت رسیده است.

به جز چند قصیده و تعدادی اشعار پراکنده که شاید کمتر از 100 اثر باشد ، آثار زیادی از عسجدی مروزی به جای نمانده است.  

سال وفات او در 432 هجری قمری ثبت شده است. 

 

بیوگرافی عسجدی مروزی, عسجدی مروزی شاعر ایرانی, دیوان حکیم عسجدی مروزی

دیوان عسجدی مروزی

 

نمونه اشعار عسجدی مروزیقصیده فتح سومنات

تا شاه خسروان سفر سومنات کرد        کردار خویش را علم معجزات کرد

آثار روشن ملکان گذشته را               نزدیک بخران همه از مشکلات کرد

بزود ز اهل کفر جهان را بر اهل دین   شکر و دعای خویشتن از واجبات کرد

محمود شریار کریم آنکه ملک را               بنیاد بر محامد و بر مکرمات کرد

شطرنج ملک باخت ملک با هزار شاه     هر شاه را بلعب دگر شاهمات کرد

شاها تو از سکندر بیشی ، بدان جهت کو هر سفر که کرد بدیگر جهات کرد

عین الرضای ایزد جوئی تو در سفر      باز او سفر بجستن عین الحیات کرد

تو کارها به نیزه و تیرو کمان کنی         او کارها به حیله و کلک و دوات کرد

 

نمونه رباعی عسجدی مروزی

هم ساده گلی ، هم شکری هم نمکی     بر برگ گل سرخ ، چکیده نمکی

پیغمبر مصریی ، بخوبی و مکی          من بوسه زنم ، لب بمکم ، تو نمکی

 

نمونه غزل عسجدی مروزی

برخیز و برافروز هلا قبله زردشت                 بنشین و برافکن شکم قاقم بر پشت

بس کس گرویدند بزردشت ، کنون باز               ناکام کند روی سوی قبله زردشت

  من سرد نیابم که مرا زآتش هجران    آتشکده گشته است دل و دیدده چون چرخشت

گر دست به دل برنهم از سوختن       دل انگشت شود بیشک در دست من انگشت

اس روی تو چون باع ، همه باع بنفشه     خواهم که بنفشه چنم از باغ تو یکمشت

آنکس که ترا کشت ترا کشت و مرا زاد و آنکس که مرا زاد  ، مرا زاد و ترا کشت

 

گردآوری : بخش علمی و آموزشی بیتوته

 

رای خود درباره این پست انتخاب کنید
  • icon
  • icon
    نظرات
      arrow