شعر در مورد بخشش خدا


			
		شعر در مورد بخشش خدا
0
اشعار بخشش خدا   خطای آدمی بخشیـــد معبود مقام سروری دادش چو محمود گذشت آغاž...



اشعار بخشش خدا

 

خطای آدمی بخشیـــد معبود مقام سروری دادش چو محمود

گذشت آغاز شد با عفو داور سر آغازی شـدی بر راه سرور

تمـــام انبیاء با عفو و رحمت نمـودند زندگانی پر ز رأفت

چو برخوانی حکایتهای دیرین به خوبان می رسی و کار شیرین

شنو قصه ز یوسف گاه قدرت گذشت از درد و رنج گاه محنت

ز ابراهیم و موسی خضر و داود فتوت ها نمـــودند عین مسعود

شنو بخشش ز احمد گاه پیکار گـــذشت از زحمت قوم تبهکار

به روز قـدرتش شد مرهم دل گره بگشود از هر راز مشکل

علی روز جمل آن شاه مردان شدی معدن به عفو آن ذلیلان

ائمـــه سربسر با عفو رحمت نمــودند راه رحمت در قیامت

ز آیات خــــدا درسی که فردا شود باغ جنــــان و عفو زیبا

مقدم عفو کـن تا بخشش یار شود بهــــرت بهشتی روز دیدار 

 «منصور مقدم»

 

 ****اشعار بخشش خدا**** 

  

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما

كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا

اميدوارى بجوى زنام غفّار ما

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان

كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما 

حبيب چايچيان «حسان»

 

شعر در مورد بخشش خدا,شعر توبه,اشعار بخشش خدا

شعر در مورد بخشش خدا

 

 ****شعر در مورد بخشش خدا****

 

گفتم منم اهل خطا، گفتی که بخشیدم، بیا

گفتم شکستم توبه ها، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم شکسته بالم و پیش نگاهت لالم و

الکن شدم وقت دعا، گفتی که بخشیدم، بیا 

 

گفتم که ای ستّار من، ای حضرت غفّار من

من بر خودم کردم جفا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم ز خوبی خالی ام، من دانه ای پوشالی ام

بنگر تهیدستم خدا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که احوالم بد است، از بس گناهم بی حد است

بخشیده ای این بنده را؟! گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که نفسم سرکش است، جایم درون آتش است

أِغفرلنا، أِغفرلنا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم دخیل کوثرم، من عاشق پیغمبرم

هستم محب مرتضا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

گفتم که نالان می شوم، مانند باران می شوم

با روضه ی کرببلا، گفتی که بخشیدم، بیا

 

خوردم دم افطار؛ آب، شب تا سحر هربار؛ آب

گفتم سلام ای سرجدا، گفتی که بخشیدم، بیا 

شاعر : امیر عظیمی

 

****شعر در مورد رحمت خداوند****  

 

ای سراپا معصیت بس کن دگر بد باختی

خویش را در منجلابی از گنه انداختی

 

هرچه تو بد کرده ای من پرده پوشی کرده ام

این منم که دوستت دارم ولی نشناختی

 

آنقدر دلواپست بودم که دور از من شدی

بردی از یادم به دنیای خودت پرداختی

 

تنگ یا رب گفتنت بود این دلم بی معرفت

کاش چشمی سوی من یک لحظه می انداختی

 

هی تو را خواندم بیایی بین آغوشم ولی

پشت کردی بر من و بی وقفه هی می تاختی

 

من فقط خیر تو را میخواستم ای بی وفا

با همه دنیا به غیر از عاشق خود ساختی...

 

یک بغل احسان برای تو مهیا کرده ام

گرچه بد بودی ولی باتو مدارا کرده ام 

شاعر : علی اکبر نازک کار

  

 ****شعر توبه به درگاه خدا****  

 

 پرونده خود سياه کردم چه کنم

تو عفو کنى از کرمت اما من 

از اين که تو را گناه کردم چه کنم 

با من همه جا رفيق راهى يارب 

از درد نگفته ام گواهي يارب 

من عبد ذليل و تو خداوند جليل 

از من آهى زتو نگاهى يارب 

بگذشته گناهم از شماره يارب 

جز عف تو نيست راه چاره يارب 

من عبد فرارى تو ام يا الله 

در باز کن آمدم دوباره يارب 

در کوى تو رنج ره نيايد به حساب 

جرم من رو سيه نيايد به حساب 

سوگند به عفوت که گناه ثقلين 

پيش کرمت گنه نيايد به حساب 

عمرى به گناه پا فشردم يا رب 

بار دل خود به دوش بردم يارب 

تو ناز مرا کشيدى و من غافل 

سيلي زهواى نفس خوردم يا رب  

شاعر: غلامرضا سازگار

   

گردآوری: بخش مذهبی بیتوته 

 

رای خود درباره این پست انتخاب کنید
  • icon
  • icon
    نظرات
      arrow