اشعار زنده یاد محمد قهرمان


			
		اشعار زنده یاد محمد قهرمان
0
شعر محمد قهرمان محمّد قهرمان زادهٔ ۱۰ تیر سال ۱۳۰۸ در تربت حیدریه ـ درگذشتهٔ...



شعر محمد قهرمان

محمّد قهرمان زادهٔ ۱۰ تیر سال ۱۳۰۸ در تربت حیدریه ـ درگذشتهٔ ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲، شاهزاده قاجار، پژوهشگر، مصحح و شاعر خراسانی است.

 

ز عجز تکیه به دیوار آه خود کردیم

 شکسته حالی خود را پناه خود کردیم

 

 به روی هر چه گشودیم چشم ، غیر از دوست

 به جان او که ستم بر نگاه خود کردیم

 

 ز نور عاریت ماه چشم پوشیدیم

نگاهبانی شام سیاه خود کردیم

 

 ز دوستان موافق سفر شود کوتاه

رفیق راه دل سر به راه خود کردیم

 

دوباره بر سر پیمان شدیم ای ساقی!

تو را به توبه شکستن گواه خود کردیم

 

اگر به خاک فشاندیم خون مینا را

دو چشم مست تو را عذرخواه خود کردیم

 

ز صبح پرده در افتاد بخیه بر رخ کار

نهان به پرده ی شب گر گناه خود کردیم

 

ز کار عشق مکش دست و پند گیر از ما

که عمر در سر این اشتباه خود کردیم

محمد قهرمان

 

اشعار محمد قهرمان, محمد قهرمان شاعر

آثار محمد قهرمان

 

عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم

ای مسافر! بازوان را حلقه کن برگردنم

 

سربنه برسینه من ساعتی از روی لطف

تا بماند هفته‌ها بوی تو در پیراهنم

 

عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب

دم مزن با من به تندی، زان که در دم بشکنم

 

می‌شماری ناله‌ام را همچو نی، بادِ هوا

خم به ابرویت نیاید، بشنوی‌گر شیونم

 

از منِ افتاده گر آگه نباشی، دور نیست

بی‌صدا چون سایه باشد، بر زمین افتادنم

 

گر شدی دلبسته من، یا منم پابندِ تو

فرقها باشد میان ما، توجانی، من تنم

 

پلک‌هایم شب نمی‌آیند دور از تو به هم

گر مژه برهم زنم، در دیده ریزد سوزنم

 

آتش عشقت نمی‌دانی چه با من می‌کند

برقِ عالمسوز را سرداده‌ای در خرمنم

 

آه ای هجران تو بی‌رحم چون آوار و سیل!

من نه سنگِ خاره‌ام آخر، نه کوه آهنم

 

نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من

آنچنانت دوست می‌دارم که با خود دشمنم!

 

خار در پیراهنم، چون با توام، برگِ گل است

برگِ گل، چون بی‌توام، خار است در پیراهنم

محمد قهرمان

 

آثار محمد قهرمان, اشعار زنده یاد محمد قهرمان

 محمد قهرمان شاعر

 

داغ امید به دل ماند و تحمل کردیم 

آرزو مرد شنیدیم و تجاهل کردیم

 

کاسه ی صبر عجب نیست که لبریز شود

زانچه یک عمر شنیدیم و تحمل کردیم

 

بلبل فصل خزانیم و ز گلریزی اشک

آشیان را به نظرها سبد گل کردیم

 

همچو فواره که از اوج سرازیر شود

به ترقی چو رسیدیم تنزل کردیم

 

ناصح از پند مکرر ننشیند خاموش

گرچه هر بار شنیدیم تغافل کردیم

 

دست پرورده ی ذوقیم و به فتوای بهار

 گوش را وقف نواخوانی بلبل کردیم

 

حاجت طعنه زدن نیست که ما خود خجلیم

زین همه بار که بر دوش توکل کردیم

 

کم نشد حیرت و سرگشتگی ما افزود

 هرچه در کار جهان بیش تامل کردیم

 

گذر عمر نه زانگونه که حافظ فرمود

 بود سیلی که تماشا ز سر پل کردیم

 

ای خزان دست نگه دار که در آخر عمر

 نوبهار دگری آمد و ما گل کردیم

 محمد قهرمان

 

اشعار محمد قهرمان, محمد قهرمان شاعر

اشعار محمد قهرمان

 

به دل جمع درین دایره گامی نزدم

گرچه پرگار شدم دور تمامی نزدم

 

آهی از دل ندواندم به سر راه سحر

گلی از ناله ی خود بر سر شامی نزدم

 

ضعف تن سایه صفت داشت زمین گیر مرا

بوسه چون پرتو مه بر لب بامی نزدم

 

ساز افتاده ز کوکم خجلم ای مطرب

که به دلخواه تو یک بار مقامی نزدم

 

خصلت من چو دگرگونه شد از گشت زمان

طعنه از پختگی خویش به خامی نزدم

 

تشنه ی شهرت بیهوده نبودم چو عقیق

زخم بر دل به طلبکاری نامی نزدم

 

راه بردم ز قناعت چو به چشم و دل سیر

 بر سر خوان فلک لب به طعامی نزدم

 

من که با شور سخن شعله دماندم از سنگ

 در دلت آتشی از سوز کلامی نزدم

 

گرچه ای غنچه دهن تشنه ی بوسی بودم

 لب خواهش نگشودم در کامی نزدم

 

سرگران از من مخمور گذر کردی دوش

رفتی و از می دیدار تو جامی نزدم

محمد قهرمان

 

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته 

 

 

 

رای خود درباره این پست انتخاب کنید
  • icon
  • icon
    نظرات
      arrow